دیروز پارچه سفید خریدم تا برای خودم لباس احرام بدوزم.یک شلوار کمر کش دار و راحت، یک مانتوی کوتاه سفید ، یک مقنعه کش دار بلند و یک چادر سفید. همه رو بریدم و کوک زدم و جالبه بدونین که بنده چرخ خیاطی ندارم.یعنی اصلا لزومی برای تهیه ش نمیدیدم تا دیروز. دیروز وقتی کار کوک زدن لباسها تموم شد سوار ماشین شدم و رفتم یک عدد چرخ خیاطی خریدم.یک مینی چرخ خیاطی به 65 دلار.چرخ خیاطی ژانومه بود با مموری کارت و این چیزا 700 دلار.اما دیدم به کار من نمیاد.چرخ خیاطی پیشرفته میخوام چیکار؟ لذا همین چرخ کوچولو رو خریدم و کلی کار بنده رو راه انداخت.دوخت و دوز و اتو کشی رو همین دیشب تموم کردم. یواش یواش دارم چمدونم رو میبندم.با وجودیکه خیلی مونده اما نمیخوام کارام بیفته دقیقه نود.یک چک لیست تهیه کردم بلند بالا.از دارو بگیر تا جوراب و نخ و سوزن و آلو و خاکشیر! نمیدونم لپ تاپم رو ببرم یا نه؟ کسی میتونه راهنماییم کنه؟ 

کاش من هم مثل سمیرا منفرد این توانایی رو داشتم که سفر نامه هام رو بنویسم تا هم خودم اونها رو ثبت کرده باشم و هم بقیه بتونن ازشون استفاده کنن.اما نوشتن سفرنامه دقت و حوصله و قلم خوب برای نوشتن لازم داره که من هیچکدومشون رو ندارم.با وجودیکه زیاد سفر رفتم حتی یک خط سفرنامه ندارم و اصلا خاطرم نیست که اسم فلان بازار دوبی چی بود یا حتی اسم فلان هتل چین که چند روزی توش بودم چی بود! از سفر خاطره مبهمی در ذهنم باقی میمونه و بجز موارد معدود اتفاقات مهم یا تکرار شدنی ،چیزی توی ذهنم نمیمونه.

در مورد حج تمتع وبلاگهای زیادی خوندم و اطلاعات خوبی ازشون گرفتم.دست همگی سفرنامه نویس ها درد نکنه.این روزها کتاب حج دکتر شریعتی رو هم دارم میخونم البته بار دوم یا سومه که دارم این کتاب رو میخونم و از خوندنش خیلی لذت میبرم.حال و هوای آدم رو عوض میکنه و برای آماده سازی معنوی آدم خیلی خوبه.

دیگه اینکه دارم وصیت مینویسم.میگن برای حج تمتع لازمه آدم وصیت نامه داشته باشه. اگر من رفتم و برنگشتم و وصیت نامه م گم و گور شد همینجا اعلام میکنم هر چی دارم و ندارم از خونه و زمین و ماشین و کارخونه و املاک و مستغلاتی که از پدرم به من رسیده تا لباسهام و کیف و کفش و هر چییییی که هست و نیست به خیریه انصارالحجه در مشهد میبخشم و  راضی نیستم حتی یک گیره سر یا حتی یک سوزن از اموالم رو کسی برداره.منظور از کسی همه رو شامل میشه حتی خواهر و برادرهام . دیگه اینکه این وبلاگم رو هم به سینا میبخشم که به اندازه چشمهام بهش اعتماد دارم.سینا برادر زن داداش سومی و پزشکه و یکی دو سال از من کوچیکتره .بسیار قابل اعتماده و جالبه بدونین که فقط اون قراره از جای وصیت نامه بنده خبر داشته باشه. در مدت یک ماهی هم که نیستم سینا قراره چراغ اینجا رو روشن نگه داره و نذاره این وبلاگ خرابه رو خاک بگیره.....

لطفا اگر تجربه سفری، پند و اندرزی، نصیحتی،گله و شکایتی، و یا هر چیز دیگه تو ذهنتون دارین بنده رو بی نصیب نذارین.ازتون ممنونم


پ.ن: خانم و یا آقایی که بنام اشک کامنت خصوصی میذارید.هیچ آدرسی جهت پاسخ دادن به شما ندارم.